
حالا که نیستی ولی یاد و خاطره تو همیشه تو ذهنمه و فراموش نشدنیه کاش بودی کنارم کاش بودی تا بهت می گفتم که چقدر دلتنگتم کاش بودی تا بهت می گفتم که چقدر دلشکستم کاش بودی تا بهت می گفتم که دوری عزیزت چقدر سخته تو اون ور دنیایی من اینور دنیا فرسنگ ها راه بینمون هست تا بهم برسیم یعنی می شه روزی هر دو با هم این خاطره ها را در کنار هم بخونیم و گریه کنیم خدای بزرگ من خدای مهربون من ما جز تو کسی رو نداریم پس تنهامون نزار در کنارمون همیشه باش تا با تمام وجودمون تو رااحساس کنیم .هر شب تو رویای خودم ،آغوش تو تن می کنم ،آینده این خونه رو با شمع روشن می کنم (شمعی که سراسر محبت رو به ارمغان میاره)دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده ،انگار دورم از تو و دنیا فراموشم شده ،دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده ،تنها مدارا می کنی دنیا عجب جایی شده ( شده جایی که مردم به هم پشت می کنن ) و محبت و عشق بینشون کمرنگ شده و فقط غصه و غم و دلخور شدن ازشون به جا مونده
آه از این دنیا ،آه از این مردم ،آه از این تنهایی بعضی وقتها فکر می کنم اگه خدا گریه رو برای ما نمی زاشت چطوری می تونستیم آروم بشیم من که غیر از تو کسی رو ندارم که باهاش تمام درد دلم رو بگم پس تنهام نزار هر روز به این امید چشم هامو باز می کنم تا شاید عزیزم در کنارم باشه خستم به خدا خستم از این دنیا از این آدما از مردمش که حتی به نزدیکترین کسشون هم رحم نمی کنن درکشون نمی کنن چرا ؟ چرا؟ یکی جوایم رو بده تنهام خیلی تنهام از این دنیایی که خواهر به خواهر رحم نمی کنه می ترسم ار حرفاشون خودشون - خیلی دلم گرفته دوست دارم مدام گریه کنم دوست دارم وقتی چشم هامو می بندم تا بخوابم دیگه بازشون نکنم می خوام آروم باشم می خوام برای چند لحظه هم که شده از ته دلم فقط بخندم و خوشحال باشم .
از وقتی که کوچیک بودم دوست داشتم همیشه یکی ار خواهرام بهم محبت کنه تا اونجایی که کمبود محبت رو حس نکنم تا اونجایی که اگر اتفاقی برام می افتاد به راحتی بهشون بگم ولی نشد بر عکس همیشه ازشون می ترسیدم قایم می کردم تا الان که بزرگ شدم هنور که هنوره نمی تونم بهشون اعتماد کنم هر اتفاقی که می یوفته تو دلم می ریزم تا کسی نفهنه خیلی سختی می کشم .
برای رسیدن یه اینجایی که الان هستم خیلی سختی و درد زیاد کشیدم حرف و تهمت خوردم روحیم داغون شد مدتها طول کشید که بهتر شدم ولی باز اثراتش تو وجودم مونده.
می دونم الان به فکر منی داری به این فکر می کنی که دارم این دفتر رو برات می نویسم قلبم درد گرفته آخه می دونی چیه این دفتر برگ به برگش بوی عطرت رو می ده دارم بوش و گریه می کنم وای خدای من که چفدر دلتنگشم.
می خوام داد بزنم می خوام صدات کنم می خوام منو بشنوی ، کجایی پس چرا رفتی چرا تنهام گذاشتی چرا؟ جوابمو بده نمی زارم بری برگرد زود باش حق نداری بری به اون خدایی که بالای سرت قسمت می دم برگرد صادقم برگرد.
منو بین این آدما تنها نزار آخه ازشون می ترسم اینجا هیچکس دیگری رو نمی شناسه اینجا همه به همه نارو می زنن اینجا جایی برای من نیست منو با خودت ببر می خوام گریه کنم من دوریتو نمی خوام من جدایی رو نمی خوام برگرد پیشم صادقم.
گریه امانم رو بریده داغونم، عریزم سردشه حالش بده ولی من گرممه حالم هم خوبه چرا باید اون درد بکشه و من اینجا راحت بشینم لعنت به این زندگی ای که ما انسان ها خودمون برای خودمون درست کردیم و جدایی رو خودمون برای خودمون گذاشتیم.
خیلی صادقی خیلی زیاد هیچوقت تنهام نزار در کنارم باش با تمام وجودت، بهم قول می دی؟
زندگی من یعنی تو یعنی عزیزم یعنی وجودم یعنی قلبمممممممممممممممم
نوشته:سارا
نظرات شما عزیزان:
|